افسانه روزا لوکزمبورگ و اسطوره آنتونیو گرامشی
برگردان شین میم شین برگردان شین میم شین

 

دکتر هانس پطر بره نر
روانشناس، روانپزشک، از رهبران حزب کمونیست آلمان
از ناشران دفاتر مارکسیستی
بخش اول
افسانه روزا لوکزمبورگ

• مسئله مبانی نظری برای چپ ها امروزه از اهمیت روز افزونی برخوردار است.
• بحث های برنامه ای در دو سازمان بزرگ چپ آلمان فدرال (یعنی حزب چپ ها و حزب کمونیست آلمان) نشاندهنده این حقیقت امر است.
• این مسئله در بعد بین المللی نیز نقش مهمی بازی می کند.
• به عنوان مثال می توان به اظهارات دبیر کل حزب کمونیست ایالات متحده امریکا ـ سام وب ـ اشاره کرد که حذف لنینیسم را پیشنهاد می کند.

• در این میان دو شخصیت مارکسیست در کانون توجه قرار می گیرند:

• کمونیست آلمانی، روزا لوکزمبورگ
• کمونیست ایتالیائی، آنتونیو گرامشی


• حزب چپ آلمان در طرح برنامه جدید خویش روزا لوکزمبورگ را مورد التفات خاصی قرار می دهد و با بنیانگذاران سوسیالیسم علمی ـ مارکس و انگلس ـ همتراز تلقی می کند.

• حزب چپ که هویت خود را در سنن چپ دموکراتیک، سوسیالیستی، سوسیال ـ دموکراتیکی و کمونیستی می داند، ادعا می کند که قبل از همه «رهائی از حاکمیت سرمایه و مناسبات پدرشاهی به تحقق دورنمای سوسیالیستی آزادی و برابری انسان ها منجر می شود.

• همانطور که مارکس و انگلس و روزا لوکزمبورگ خاطرنشان شده اند.»
• (طرح برنامه حزب چپ، سطر 184 ـ 187)

• در بخش سوم «سوسیالیسم دموکراتیک در قرن 21» نیز روزا لوکزمبورگ به مثابه یگانه چهره «سوسیالیسم ازادی خواه» قلمداد می شود.

1
«پنج» کلاسیک مارکسیسم

• اعضای حزب کمونیست آلمان قاعدتا باید از این تجلیل از بنیانگذار حزب خود به وجد آیند.
• بویژه شاید کسانی که در بحث های درونحزبی جاری هوادار «تزهای دبیرخانه حزب» بوده اند که در ژانویه سال 2010 مطرح شدند و در پلنوم اخیر حزب رد شدند.

• نسخه اولیه این «تزها» در تحیر درونحزبی بزرگی خواهان تصحیحاتی در نکاتی شده بود که تا کنون بی چون و چرا تلقی می شدند.

• در تز دوازدهم فصل مربوط به «حزب کمونیست آلمان در شرایط کنونی» می خوانیم:
• «تئوری های مارکس، انگلس، لنین، لوکزمبورگ و گرامشی و دیگر متفکرین سوسیالیسم علمی ما را به فهم خیلی از چیزها قادر خواهند ساخت، اگر آنها نه به مثابه «آیات خشک»، بلکه به معنای انتقادی و دیالک تیکی شان» درک شوند و به کار بسته شوند.

• بنا بر این نظریه، روزا لوکزمبورگ و آنتونیو گرامشی باید بلحاظ سیاسی و نظری همتراز با « کلاسیک های» سه گانه، یعنی مارکس و انگلس و لنین تلقی شوند که به خاطرشان، جهان بینی کمونیست ها مارکسیسم ـ لنینیسم نامیده می شود.

• در نسخه جدید و رسما منتشر شده این تزها، این بار در تز یازدهم، همترازی ادعائی میان لوکزمبورگ و گرامشی با مارکس و انگلس و لنین کمرنگ تر شده ست.
• اکنون نوشته شده که «تئوری های مارکس، انگلس، لنین و دیگر متفکرین سوسیالیسم علمی از قبیل لوکزمبورگ و گرامشی ما را به فهم خیلی از چیزها قادر می سازند.»

• اما در این نسخه نهائی «تزها» نیز ما در هر حال با تقریبا «پنج» کلاسیک اصلی همتراز سر و کار پیدا می کنیم.

1
صراحت و یا دلبخواهیت

• اکنون این سؤال پیش می آید که چرا بویژه این «بیگ فایف» (این بزرگان پنجگانه) باید کلاسیک های سوسیالیسم علمی تلقی شوند؟

• زیرا بلحاظ تئوریکی کسان دیگری را نیز می توان در رده «کلاسیک های» کذائی جا داد:

• پله خانوف
• کائوتسکی
• و. لیب کنشت
• مرینگ
• ک. لیب کنشت
• تلمن
• بوخارین
• لوکاچ
• تروتسکی
• سینوویف
• وارگا
• مائوتسه تونگ
• هو شی مین
• استالین
• کونهال
• توگلیاتی
• ستکین
• کاسترو
• چه گوارا
• و غیره

• چرا اینها باید در مقایسه با لوکزمبورگ و گرامشی از اهمیت کمتری برخوردرا باشند؟
• اگر دلیلی هست، پس چرا توضیح داده نمی شود؟


• نه روزا لوکزمبورگ و نه آنتونیو گرامشی هرگز به ذهن شان خطور نکرده بود که خود را همتراز با بنیانگذاران سوسیالیسم علمی تلقی کنند.

• کلام روزا لوکزمبورگ در کنگره مؤسسان حزب کمونیست آلمان، مبنی بر اینکه «ما بار دیگر با مارکسیم و زیر پرچم مارکس» و دادن عنوان «معلمین بزرگ» به مارکس و انگلس از سوی او، نشاندهنده این حقیقت امرند که او به چه میزانی از چنین جاه طلبی هائی بری بوده است.
(لوکزمبورگ، برنامه ما و اوضاع سیاسی، آثار منتخب، جلد 4، ص 491)

• و وقتی آنتونیو گرامشی با صراحت و بکرات اعلام می کند که هرگز نمی توان کمونیست بود و همزمان لنینیست نبود، حاکی از این حقیقت امر است که او خود را هرگز با لنین همتراز نپنداشته است.
• (گرامشی، «راجع به سیاست، تاریخ و فرهنگ»، 1980، ص 122، 127)

• ولی ظاهرا نه وزن «عینی» ایندو کمونیست (لوکزمبورگ و گرامشی)، بلکه سودای کاملا دیگری در میان است.

• مسئله اینجا اهمیت و تأثیر تشکیل «کلاسیک های پنجگانه» (بیگ فایف) جدید است:


هدف اول

• هدف اول عبارت از این است که آموزش یکپارچه و وحدتمند مارکسیسم ـ لنینیسم به جویبارهائی در جوار نظرات و تفاسیر گونه گون چپ با کیفیت های گوناگون تجزیه شود.

هدف دوم

• هدف دوم عبارت از این است که آموزش مارکسیسم ـ لنینیسم با افزودن دو «کلاسیک» جدید درهم شکسته شود.

• برای نیل به این هدف، ظاهرا باید نظریات این دو کمونیست به مثابه «مکمل» عمارت تئوریکی تاکنون معتبر مارکسیسم ـ لنینیسم جا زده شوند.


• چه تأثیری این امر به جا خواهد گذاشت؟

• پاسخ به این پرسش دشوار نیست.

• دلیل بسیار دیرآشنا و تقریبا کسالت آور
عبارت از این است که لوکزمبورگ و گرامشی باید تا درجه صحنه گردانان غیر لنینیستی و چه بسا حتی ضد لنینیستی «کمونیسم دموکراتیک» و یا «سوسیالیسم دموکراتیک» ارتقا داده شوند.


• لوکزمبورگ و گرامشی باید بر ضد گرایشات گوئیا استبدادی در لنین و همچنین در مارکس علم شوند.


• تنها غفلت زدگان تاریخی می توانند غافل از آن باشند که این دو «کلاسیک» کذائی جدید در مقایسه با «کلاسیک های سه گانه» مارکسیسم ـ لنینیسم ظرفیت سیاسی و تئوریکی بکلی دیگری دارند.

• چرا باید تفاوت ها و تمایزات محتوائی میان آنان را نادیده گرفت و یا حتی به مثابه بخشی از طرح کلی تناقض مندی از مارکسیسم «پلورالیستی» پذیرفت؟


• چنین چیزی برای استحکام درونی مارکسیسم ـ لنینیسم، به مثابه سیستم کلی بلحاظ علمی تعریف شده ی متشکل از فلسفه، اقتصاد و سیاست چه معنا و پیامدی به دنبال خواهد داشت؟


• هم پاسخ به این پرسش روشن است و هم نتیجه نهائی حاصل از این تشبثات.

تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم قرار است که به چیزی دلبخواهی تجزیه شود و همراه با آن بنیان تئوریکی خود را از دست بدهد و حزب کمونیست آلمان در دلبخواهیت مضمحل شود.

ادامه دارد

September 12th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي